هدف چیز دیگریست

این جمله ی مرد تنهاییست که کوله باری از تجربه است. به قول معروف پیراهن هایی که پاره کرده، از تعداد انگشتان دست خیلی بیشتر است.
هر بار که این جمله را می گفت به فکر فرو می رفتم؛ از خودم می پرسیدم: یعنی منظورش چیست؟
هردفعه که چیز جدیدی از تکنولوژی بشر را می دیدم با ذوق از آن تعریف می کردم و می گفتم:یعنی می شود روزی من هم از این ماشین داشته باشم؟
او می گفت: دنیا هر روز در حال پیشرفت است. هر روز چیز جدیدتری به این جهان اضافه می شود اما هدف چیز دیگریست!
و سکوتی که شکستنی نبود. حتی نمی توانستم بپرسم اگر هدف رسیدن به این خانه و آن ماشین نیست، پس چیست؟
خودش هم فهمیده بود که کمی زود این جمله را به من گفته و من درکی از این جمله اش ندارم.
سال ها گذشت و کسی که مفهوم این جمله را به من آموخت آن مرد نبود، روزگار بود.
حالا که این روزها ذهنم درگیر افکار روزمره ی زندگی می شود این جمله خودجوش در ذهنم نقش می بندد: هدف چیز دیگریست.
این جمله برای هرکس معنای زندگی خودش را می دهد.
برای من هدف به معنای آرامش است، برای تو عشق و برای دیگری شاید پول.
همه ی این ها در کنار هم می شود اهداف جمعی یک هستی یعنی هدفِ ما.
اری! منظور آن مرد تنها از این جمله؛ من و تو و او بودیم که باید ما می شدیم.
و هر کدام از ما جدا جدا به فکر هدف دیگری.
کودک در کوچه می چرخد تا همبازی پیدا کند، کشاورز محصولی می کارد تا شکمی سیر شود، پزشک می کوشد تا جانی نجات پیدا کند، نویسنده می نویسد تا تاریخی زنده بماند.
همه بی خبر از هم در تلاشیم تا من و تویی به هدفش برسد.

به اشتراک بگذارید
پست های مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *